به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ «شاه و دربار در ایران باستان» پس از کتاب «پرسیکا» دومین کتابی است که از «لوید لولین جونز»، استاد دانشگاه کاردیف، به زبان فارسی ترجمه و منتشر میشود و کتابی است بسیار سودمند و جذاب برای علاقهمندان و پژوهندگان تاریخ ایران باستان. اصل کتاب در سال ٢٠١٣ منتشر شده و ازاینرو دربرگیرنده دستاوردها و رهیافتهای نوین تاریخی است.
کندوکاو در چندوچون ایدئولوژی و نهاد پادشاهی و ساختار دربار هخامنشی افزون بر شناختی که درباره اوضاع سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ایران آن روزگار، جایگاه پادشاه، سازوکارهای پادشاهی و روابط شاهان و اتباعشان فراهم میآورد، در روزگاری که گفتمانشناسی و گفتمانپژوهی به رویکرد خواستنی تاریخپژوهان و روایتشناسان و منتقدان ادبی مبدل شده، به فهم و تحلیل گفتمان سیاسی حاکم بر پادشاهی هخامنشی – که در روایات تاریخی، کتیبهها، برجستهنگاری و دیگر آثار هنری آن روزگار بازنمایی شده است – یاری بسیاری خواهد کرد.
نویسنده کتاب با تکیه بر روایات تاریخی موجود و با نقد روشمند این دادهها، در نخستین بخش از کتاب به شرح و بررسی مفهوم دربار، آیینها و شیوه تاجگذاری، پیشنیازها و شرایط ولیعهدی و جانشینی، روابط شاه و خدایان، عنوانها و لقبهای سلطنتی، روابط نخبگان و اشراف با پادشاه و پایگان آنان در نهاد سلطنتی و چندوچون اندرونی دربار پرداخته است. بهتصریح نویسنده، پادشاه هخامنشی بخشنده حمایت و عدالت و اقتدار بهشمار میآمد. او خود را نه برابر قانون بلکه پیرو قوانین اهورمزدا و «دیگر خدایانی که هستند» میدانست و موظف بود «راستی» را – آنگونه که در سرآغاز آفریده شده بود - به جهان بازآورد. فرمانروایی هخامنشی ایجاب میکرد که پادشاه بهشیوهای متجملانه زندگی کند و دربارش بزرگتر و گستردهتر و پیچیدهتر از هر درباری باشد که ممکن بود انسانهای فروپایهتر پدید آورند. لولین جونز بر این باور است که ایدئولوژی و سنتهای پادشاهی هخامنشی و ساختار دربار آن بیش از همه وامدار و میراثبر عیلامیان است (صص ٧٩-٧٨). دراینباره باید افزود که شواهد پرشمار موجود - که پرداختن به آنها بیرون از موضوع و گنجایش این مقاله است - گویای آن است که همزیستی و همکاری و برهمکنش ایرانیزبانان پارسی و عیلامیان کوهستانی و دشتستانی دستکم ٥٠٠ سال پیش از برآمدن شاهنشاهی هخامنشی آغاز شده بود و در این بازه ایرانیان پارسی فرصتی بسنده برای فرهنگپذیری و شناخت و کاربست آیینها و سنتها و ایدئولوژیهای کهن عیلامیان داشتهاند و چیرگی آشوربنیپال در دهه ٦٤٠ پ. م. بر شوش – که متأخر بر این فرایند دیرپاست - نه به حیات و موجودیت سیاسی و فرهنگی عیلام پایان داد و نه در روابط ایرانیان پارسی و عیلامیان گسستی پدید آورد.
نویسنده در فصل دوم کتاب، آیینها و تشریفات درباری، نظارت دقیق پادشاه بر اتباعش و حضور سایهوارش در میان آنان، اقامتگاهها و معماری سلطنتی، ویژگیهای جسمانی پادشاه، پوشاک سلطنتی و آیینهای بار عام را بررسی کرده است. او توجه میدهد که تشریفات درباری برقرارشده در ساختار تماشاخانهوار اقامتگاه سلطنتی، به زندگی در خانمان پادشاه معنا میداد و به هنجارهای «انجام دادن کار درست» - که به اشراف و خاندان سلطنتی اجازه میداد خود را در سازمان دربار جای دهند – رسمیت میبخشید.
در فصل سوم این کتاب موضوعاتی چون: در حرکتبودن دربار، گستردگی قلمرو پادشاهی، سفرهای پادشاه و طبیعتدوستی او بررسی شده است. لولین جونز یادآور میشود که پادشاه هخامنشی سرور انکارناپذیر همه سرزمینهای مسکون دانسته میشد. او اسبسواری سرآمد بود و به این حیوان دارای اهمیت ایدئولوژیک علاقه بسیاری داشت. او طبیعت سبز و بکر بیرون شهرها را با محصورکردنشان در پردیسهای سلطنتی رام میکرد و در مقام نماینده زمینی و نهایی خداوند میتوانست با توفانها ارتباط برقرار کند و باران بباراند.
در فصل چهارم کتاب درباره حرمسرای پادشاه و جایگاه زنان در دربار، اقامتگاه بانوان، حقوق و پایگان زنان درباری، مادر، همسران و همدمان پادشاه گفتوگو شده است. لولین جونز بر آن است که تلقی ناچیزانگارانه حرم سلطنتی هخامنشیان بهصورت عشرتکده، نمیتواند نقش مهمی را که در محیط سیاسی دربار و بهطور کلی در امپراتوری داشته است، بهدرستی و سزاواری نشان دهد.
فصل پنجم به بررسی چندوچون زندگی افراد در دربار، هنرهای درباری، میهمانیها و شکارها، دسیسهچینیها و شورشهای دربار و مرگ شاهان اختصاص دارد. نویسنده کتاب بر این باور است که دربار هخامنشی، صرف نظر از محل استقرارش، مرکز فرهنگی امپراتوری و نمودگار برجسته «پارسیبودن» آن بوده است. زندگی در دربار لذتهای گوناگون داشت اما هیچگاه تهی از معنا نبود: حتی همان سفره رنگارنگ بزمهای شاه بزرگ نیز نمودی از فراخی و گوناگونی امپراتوریاش بود. پادشاه و خانواده و درباریان و خدمتگزارانش از غذاهای گوناگونی بهره میبردند که مواد خامَش از سراسر جهان شناختهشده بهدست میآمد و هرکدام، یکی از شهرها یا کشورهای فرمانبردار پارسیان را نمایندگی میکرد. در بخش دوم کتاب به پیروی از سنتی که ماریا بروسیوس با تألیف و نشر کتاب «امپراتوری پارس از کورش دوم تا اردشیر دوم» (لندن، ٢٠٠٠) پایه گذاشت، مجموعهای از دادهها و روایتهای تاریخی بهزبانهای گوناگونی چون آشوری، بابلی، پارسی باستان، عبری، آرامی، یونانی و لاتینی درباره نهاد و آیینهای پادشاهی و درباری خاورمیانه و پارس باستان – که مبنای تحلیلها و بررسیهای بخش نخست کتاب بوده – گردآوری و ترجمه شده است. در پایان نیز تصاویری از آثار باستانی و جدید مرتبط با موضوع کتاب درج شده است.
اگرچه مترجم محترم کتاب برای ترجمه این کتاب ارزنده و پرمحتوا زحمت بسیاری کشیده و متن مفهومی را فراهم آورده، کتاب از خطاهای تحریری پرشمار، افتادگیها و آوانوشتهای نادرست نامها و واژههای باستانی بهدور نمانده است (برای نمونه، «عیلام» - که وامواژهای عبری است - همهجا «ایلام» نوشته شده و «پارس» و «پارسیان» در همهجا به «ایران» و «ایرانیان» مبدل شده است؛ حال آنکه پارس بخشی از سرزمین ایران و پارسیان گروهی از ایرانیزبانان بودند). مترجم کتاب با یاریجویی از ویراستاری ورزیده و آگاه به تاریخ و فرهنگ هخامنشیان میتوانست بسیاری از این مشکلات را از ترجمه خود بزداید. درهرحال، ترجمه و نشر چنین کتابهای ارزشمند و روزآمدی را باید به فال نیک گرفت.
نظرات مخاطبان 0 1
۱۳۹۵-۰۲-۲۶ ۱۸:۲۹فرهادی 0 0